- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مدینه
کــاروانــی مــلازم غـم بـود که رجـب راهـی مُـحـرّم بود رانده می شـد امـام عـاشـورا گر چه خود مقتدای عالم بود گاه با مادرش وداعـی داشت گه وداعش به نزد خـاتـم بود بــاغ آلالــه هـا بـنـی هـاشــم با گـل فـاطـمـه چـه همدم بود فــاطـمـیـات گــرد زیـنـب ها زینب اما به غصه ملهـم بود با خـبـر بود زیـنـب از فـردا او به اسرار یـار مَـحـرم بود در نـگـاه بــرادرش می دیــد مقتلی پر ز خون فـراهـم بود شــد بــرای اســارت آمـــاده از همان لحظه قامتش خم بود مـحـمـلـم را بـبـنـد عـبــاســم آسمان بارشش چه نم نـم بود کودکان را به خود فرا میخواند یـاور رهــبــرش دمــادم بود مـحـور کـاروان شـد از اول دائـمــاً خـط او مــقـــدّم بــود هـیـبـتـی داشت آخـر کـارش حیف، عمر امامتـش کـم بود کـوفـه و شام تحت فـرمـانش اُسکتوا گفتنش چه محکم بود! آن شبـی که خـرابـه شد آبـاد گیـسـوان سه ساله در هم بود تا همه کـاروان به خـود آمـد دیـد پـلـک رقـیـه بر هـم بود آخـرین زخـم کـاروان وا شد گـریـه تنهـا دوای مـرهم بود
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مدینه
ای اشکهـا ببارید از چشمهـا چـو باران کـز بـاغ وحـی، بـا هـم رفـتند گـلعـذاران خون از دو دیده جاریست هنگام سوگواریست چشم مدینـه گـریـد چون چشم سوگواران دیشب عزیز زهرا بگذاشت سر به صحرا خورشید وحی گردید پنهان به کوهساران خالــی شـده مدیـنـه از لالـههـای تـوحـیـد پُـر گشتـه کـوه و صحرا از نالـۀ هزاران ای دوستان بـرآریـد آهـی ز سـوز سیـنـه این بیت را بخوانـیـد همـراه آن سـواران بـگـذار تا بـگـریـم چون ابـر در بهـاران کز سنگ نـالـه خـیـزد روز وداع یـاران دیشب تو خواب بودی وقت سحر، مدینه! یک عمر شد نصیبت خون جگر، مدینه! دیدی چگونه از تو هجده ستـاره کـم شد؟ دیدی که قرص ماهت رفت از نظر، مدینه؟ روزت سیـاه باشـد چـشـمت بـه راه باشد تــا از مـسـافــرانـت آیــد خـبـر، مـدینــه! دستی سوی سما کن عـبـاس را دعـا کـن ترسم شود در این ره بیدست و سر، مدینه! آه از جگــر بــرآرم خـون از بصر ببارم ایـن بیـت را بخـوانـم بـار دگـر، مـدینــه! بـگـذار تا بـگـریـم چون ابـر در بهـاران کز سنگ نـالـه خـیـزد روز وداع یـاران آهـت ز سیـنـه خـیـزد بـر آسمان، مدیـنه! پشت سـر مـسـافـر قـرآن بخـوان مدیـنـه! آبــی بـریـز از اشـک پشـت سـر مسافـر دنبـال ایـن سـواران بـرگـو اذان مـدیـنـه! سوغات دخت زهرا ازکوه و دشت و صحرا یک پیرهن بُـوَد از هجـده جـوان، مدینه! بعد از حسن گرفتی بر چهره گرد غربت بـعـد از حـسین، دیگـر تنهـا بمان مـدینه! با سوز دل سحر کن فریاد و ناله سر کن با من بنال تا صبح با من بخـوان مـدینه! بـگـذار تا بـگـریـم چون ابـر در بهـاران کز سنگ نـالـه خـیـزد روز وداع یـاران خورشید روی احمد در کاروان عیان است یا قرص ماه لیـلا در بین کـاروان است؟ ای چـشـمهـا بگـرییـد ای اشـکها ببارید از چشم ناقهها هم سیلاب خون روان است ای کـودکـان مـبـادا از دشـمـنـان بتـرسید در این سفر شما را عباس، پـاسبان است هر جا که تشنـه گشتید عباس را بخوانـید عبـاس از ولادت سـقـای تـشنـگـان است شـرح وداع خوانـدم خـون جگـر فـشاندم گویی مرا هماره این بیت بـر زبان است بـگـذار تا بـگـریـم چون ابـر در بهـاران کز سنگ نـالـه خـیـزد روز وداع یـاران
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مدینه
پنهان ز خواهر می کنی چشم ترت را شاید نـدیـدی اشک های خـواهـرت را بـار سـفـر بـستـی مـدینه شعله ور شد در یـــاد دارم آن نــگــاه آخــــرت را ام الـبـنـیـن روی سـرت قـرآن گـرفته تـا پُـر کـنـد یـکـبـار جـای مـادرت را گریه طبـیـعی بود هـنگـامی که بُردی نوزاد چندین روزه ات را همسرت را امـا نـفـهــمــیـدم چــرا آهـی کـشـیـدی وقـتـی نـظـر کـردی قـد آب آورت را فـقـدان پیغـمبر دوباره می شد احساس وقـتی که می بردی عـلـی اکـبـرت را یا که بـگـو آوردن خـلـخـال مـمـنـوع یـا کـه درآور گـوشــوار دخـتـرت را مـن آرزو دارم فـقـط زیـنـب نـبــیـنـد روزی سر و موی پُـر از خاکسترت را
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا از مدینه
فضا محو تاب و تب زینب است گـمانـم که وقت نـمـاز شب است همه هـاشـمـیـان، مـشـغـول ذکـر بیابان پر از نغمۀ "یارب " است (طِرِمّاح)! محمل به سرعت مران که بانوی این کاروان زینب است هـمه کـودکان را هـمه شب مـدام غـریـبانه ذکـر خـدا بر لـب است حسین است چون ماه و اطراف او فروزنده هفتاد و دو کوکب است بـیـابـان بــزن نــالـه ای دل نشین که دخت عـلی گشته محمل نشین عجـب کـاروانی، خـدا یــارشـان اجــل آیـد از ره به دنـبـالــشـان مـتـاع هـمه گــشـتـه خـون گــلـو خــداونــد عــالــم خــریــدارشان شود حـج شان با شهـادت شروع اســارت بــود آخـــرِ کــارشــان گــواهـی دهـم در کــنـار فــرات بــود آبـشـان خـون رخـسارشـان چو ایـنان عـزیـزان پـیغــمـبـرنـد مبــادا کـنی ای فـلک خـوارشان قـضـا را چه امـری مـقــدر شـده که سـقــا پــریـشان اصغــر شـده
: امتیاز
|
مصائب خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مدینه
مدیـنه! امـامت کجـا می رود؟ سفر کرده سوی خـدا می رود دل شب، غریبانه تنـها حسین نهـان از همه چشم ها می رود مدیـنه! چه آرامی و سـاکـتـی امـام غــریـبت کجـا می رود؟ مدینه ز عباس و اکبر بـپرس اگر میرود، شب چرا میرود؟ مدیـنـه! تمـاشا کن این قـافـلـه چه عاشق سوی کربلا می رود اگر جان به بـزم بـلا می بـرد علی اصغرش را کجا می برد؟
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا از مدینه (زبانحال )
گل بـاغ جـنـان بـودیم و رفـتـیم پیمبر را نشان بــودیم و رفتـیـم مــدینــه ای تــمـام خــاطراتــم! (اگر بار گـران بودیم و رفـتیم) *********************** وداعـی تـلـخ کـردم با پـیــمـبـر نهـادم صورتـم بـر قـبــر مـادر دلـم تـنگ حـسن شد ای خــدایـا بـقـیــع رفـتــم بــرای بار آخــر *********************** نــوایی می زند آتش به سیــنــه رود هــمراه بـابـایش سکــیـنـه رسد روزی که بی بـابـا بـیایـد! خـداحافـظ، خـداحافـظ مــدیـنـه *********************** دل بــی تــاب را تــابی بـیــاور شبــم تاریــکه، مهتــابی بـیاور شــده اُم الـبَـنـیـن وقـت جــدایی بــرای بـــدرقــه آبــی بـــیــاور *********************** ببین زینب که جانی در تنم نیست دگر چاره به غیر از رفتنم نیست چنان دراین سفر غارت شوم من که حتی بنگـری پیـراهنم نیست *********************** بود تا هـمـره من أشـجـع النّـاس کجا و کی کنم من درد، احساس؟ ز چــشـم بَـد نگـهـدارش خـدایـا که گردد خیمه غارت بعد عباس *********************** نـبــاشــد ایـن وداع آخــر مــن! بـگـفــتـا رازهــایـی مــادر مـن شود گـودال جـمع پـنج تن جمع نَهَـد بر دامنـش مـادر، سـر من *********************** خــدایا هم علیـمـی هم خـبـیـری پـذیـرفـتم هر آن چه می پـذیـری بـرای ما شـهــادت بوده عــادت ولــی ای وای از داغ اسـیــری *********************** دل ارباب از هجران کباب است رقیه در بَرَش طفـل رباب است پدر گفتا: که خوش باشی عزیزم بدان روزی رسد جایت خرابه است
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا از مدینه (زبانحال )
الا ای نـغـمـه هـای نـالـه پــرداز مـحـرم از هـمین حـالا شد آغـاز مــدیــنـه دارد آهـنــگ جــدایــی حـسـین فـاطــمـه شـد کـربـلایـی الا ای اشک های پُـر ز احـساس بـپـاشیـد آب پـشـتِ پـای عـبـاس غــمـی از تــربت پـیـغـمـبـر آیـد کـه نـجــوای عــلــی اکـبــر آیــد الـهـی دشـمـنت خـواری بـبـیـنـد قــد و بــالای زیـنـب را نـبــیـنـد صـدای نــاله ای در بـیـن زن هـا زده شعـله به روی جان و تن ها الـهـی مـی روم بـا او از ایـن جـا مبــادا بـی حـسـیـن آیــم خــدایــا وصیت های زهــرا را گــرفـتـم شـبــانـه راه صـحـرا را گـرفـتـم مـبـادا رهـبـرم تــنــهــا بـمــانــد میــان لـشـگــر غــم هـا بـمــانــد الهـی با حــسـیـنم درد دل هاست کمی آهسته تر مـادر همین جاست مـبــادا ای دوای زخــم ســیــنــه روی بی خـواهر از شـهـر مدینه تو بـایـد سـرو من بـاشـی بـرادر مـبـادا بـی کــفـن بــاشـی بـرادر مـبـادا شـاخـه هـایم بـی گـل یـاس جـدا گـردد ز تن دستـان عـبـاس و یا بـی قــاسـم و اکـبــر بـمـانـم عــزادار غــم اصــغــر بــمــانـم روم با قــوم نــا مـحـرم اسـیـری بـبـیـنم در جـوانی رنـگ پـیـری به نـام خـارجی از دین و اسـلام روم با دخـتـرت تا کـوفه و شـام
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام هنگام خروج از مکه
ای مُـحرمان مَـحرم! بـار سـفـر بـبـندیـد احـرام حـجّ خـونـیـن بـار دگـر بـبـنـدیـد من خـود، خـلیل عشق چاووش کربلایم چـاووش کـربـلا را بـار سـفـر بـبــنـدید عشق خـدای خـواند، ما را به حـجّ برتر دامان عشق بازی، نک بر کـمر بـبنـدید ما را رضای جانان اصل است و غیر این فرع از آنـچه او نـخواهـد بـایـد نـظر بـبـندیـد بـر پرده های محـمـل آیات خـون نویسید بـر گـردن شترهـا، زنگ خـطر بـبـندید در حجره های جنّت مائیم و لـعل حوران از حِجْردل بگیرید، چشم از حَجَر ببندید هرکس شهید ما شد، جـاوید، زنـده مـاند بـا پـنجـۀ شهـادت، بر مرگ در ببـندیـد ای دختران معصوم، دل از پدر بگـیرید وی مادران مظلوم، چشم از پسر ببندید تـقدیـر ما «مؤیّد» بـاشد چو در شهادت هرگـز نـمی تـوانـیـد، دست قَـدَر بـبـندیـد
: امتیاز
|
مصائب خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مدینه
ای ساربان آهسته ران کز دیده دریا می رود از شهر زهرا نیمه شب فرزند زهرا می رود منزل به منزل کاروان گردیده درصحرا روان با نـاله و آه و فغـان، تـنهای تنها می رود ریحانۀ خیر البشر، کرده سوی جانان سفر یا آن که موسایی دگر در طور سینا می رود قلب سکینه مشتعل، اشکش به رخ، خونش به دل با دیـده دریـایی اش، دنـبـال سـقّا می رود اصغر ز دامان رباب، پر میزند بر دوش باب با شـوق پـیکـان بـلا، هـمراه بابا می رود ریحانۀ باغ حسن، پـوشیده بر قامت کـفن تا شوید ازخون پیرهن، باشور وغوغا می رود آید ز صحرا زمزمه، خون ریزد از چشم همه سقّای آل فاطمه، عطشان به دریا می رود ای آسمان اختر فشان، بنگر برای بذل جان مـاه بنی هـاشم روان، با ماه لـیلا می رود زینب شده محمل نشین، با ناله های آتشین منزل به منزل کو به کو،صحرا به صحرا می رود مرغ دل میثم روان، گردیده با این کاروان داده زکف تاب و توان، همراه مولا می رود
: امتیاز
|
مصائب خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مدینه
مدیـنـه حـسـیـنـت کجـا میرود؟ اگـر میرود شب چـرا میرود؟ غـریب وطن نـیمهشب از وطن غــریـبـانه پــیـش خــدا مـیرود دلِ شـب خــدا را صــدا میزنـد چرا سـاکـت و بیصدا میرود؟ اجل پیـش رو، مـادرش فـاطـمه بـه دنـبــال او از قــفــا مـیرود به تعجـیل رو در کجـا میبـرد؟ مگـر سـر بـرای خــدا میبـرد؟ شما هم چو مرغ شب ای ناقهها بـنـالــیـد بـا زیـنـب ای نـاقـههـا شب است و بـیابان پر از ولوله مـدیـنـه دعـا کـن به ایـن قـافـلـه هـمـانا بـه شـــوق وصـال خــدا گـرفــتـنـد از دیـگـران فـاصـلـه خــدا رحــم آرد بـه حـال ربـاب که بر کف گـرفـته کمان حرمله پـدر را بـبـرّند لب تـشـنـه ســر پــسـر را بـبـنـدنـد در سـلــسـلـه شـرار جـگـر شمع محـمـل شده نــــوای جــــرس آتـش دل شـده
: امتیاز
|
مصائب خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مدینه
شیعیان دیگر هوای نیـنوا دارد حسین روی دل با کـاروان کـربلا دارد حسین از حریم کعبۀ جدّش به اشکی شست دست مروه پشت سر نهاد امّا صفا دارد حسین میبرد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند تا به جائی که کفن از بوریا دارد حسین سروران،پروانگانِ شمع رخسارش ولی چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین سر به قاچ زین نهاده راه پیمای عراق می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین او وفای عهد را با سر کند سـودا ولی خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند عزّت و آزادگی بین تا کجـا دارد حسین دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین بعد ازاینش صحنه ها وپرده ها اشک است و خون دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین سازعشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای گوش کن عالم پراز شور و نوا دارد حسین شمرگوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین اشک خونین گوبیا بنشین به چشم "شهریار" کاندرین گوشه عزائی بی ریا دارد حسین
: امتیاز
|
مصائب خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مدینه
وقتی که می رفـتند دنیا گریه می کرد شهر مدیـنه مثل زهـرا گریه می کرد وقـتی که می رفـتـنـد پـشت پـای آنهـا چـشمان جـبرائیل حتی گریه می کرد پائـین پای نـاقـه مریـم گریـه می کرد دورِ سر گهواره عیسی گریه می کرد این است آن داغ عـظیمی که برایش حتی میان تشت، یحـیی گریه می کرد این است زینب بانویی که زیر پایش زانـوی لـرزه دار سـقـا گـریه می کـرد بر روی دامن مادری در گوش طفلش آهـسته تا می گفت لالا گـریه می کرد یک کـاروان گـریـه شد وقـتی رقـیـه بـا گـفـتـن بابـا، بـابـا گــریـه می کرد در زیر پـای محـمـل مستـوره عـشق منزل به منزل ریگ صحرا گریه می کرد وقتی که می رفـتند عـالم سینـه می زد وقتی که می رفتند دنیـا گریه می کرد
: امتیاز
|
زباحال سیدالشهدا علیهالسلام در خروج از مدینه
ای شمع من بسوز كه پـروانه می رود زين آستان، صاحـب اين خانه می رود ای شـهـر ِجـدِّ اَمـجَـد و والا تـبـار من بنگر حسين چگونه از اين خانه می رود مادر به پای خيز و دعا كن به كاروان مـوسـای تو اگـر چه دلـيـرانـه می رود مــادر بـبــوس ديـدۀ گــريـان دخـتــرم نـازش بـكـن رقـيـه به ويـرانه می رود بنگر به اكبرم كه چه تـعـجـيـل می كند عباس را ببين كه چه مـردانـه می رود ای باغـبان دگر بنـشين در عـزای گل فصل خـزان رسـيده و پـروانه می رود
: امتیاز
|
زباحال سیدالشهدا علیهالسلام در خروج از مدینه
ای علـمـدار سپه در دلِ شب بار ببـند محـمـل پـردگـيان دوز ز اغـيـار بـبند همۀ اهل حرم را به حرم كن احضار كودكان را به محبت دلِ شب كن بيدار اين خـداحافـظی آخر ما با زهـراست بعدازاين وعدۀ ما با همگان كرب وبلاست خواهر انگار همين جاست طواف من وتو قبر گم گشتۀ زهراست مطاف من و تو مـادرا می بـرم از كوچه پـريـشانی را می بـرم هـمره خود اينهـمه قربـانی را مـشكـل قـافـلـه را وابـگـذاريـد به مـن گـريـۀ دخــتـركـم را بـسـپـاريد به من اي سپهدار، سپه را كمك از امشب كن با عـلـی اكـبـر من هـمرهیِ زينب كن از همين اول راه آب بنـوشان به همه زيـنـبم جـامۀ بـسـيار بـپـوشان به همه هـمۀ لشگـرعـشق است غلامت زينب زانـوی اكـبـر لـيلاست ركـابت زينب بعد از اين كاش كه بی يار نگردی خواهر كاش بی قـافـله سالار نگـردی خـواهر
: امتیاز
|